سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

فرشته های قلبم

خاطره ی مشترک منو داداش(وقتی داداش دشمن میشه :()

1392/3/18 11:04
نویسنده : مامانی
1,863 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی داداش دشمن میشه :(

 

نایت اسکینسلام

چشمتون روز بد نبینه دیشب رو به مرگ بودم از دست این داداشم

بابام که رفت بالا هوا خوب بود دوباره همون جا واسه پایان نامش (سینا نمیزاره)و همون جا هم بخوابه

مامانم هم داشت ضرفای شامو میشست طرفای ساعت 10:30بود پسرک رفت مگس کش رو گرفت افتاد به جون من بد بخت میومد منو میزددیگه منم توی حال فرار میکردم بعد من رفتم یه مگس کش اوردم (جنگ با شمشیربا یه 2 ساله!)اون میزد من میزدم دیگه من ترسیدم بزنم یهو بخوره توی چشمش رفتم بالشت اوردم به عنوان سپر!اون میزد و من بالشت میگرفتم

نایت اسکین

دیگه یهو تو سکو یه میخ از ناکجا اباد رفت زیر پام منو میگیهمون جا نشستم داد زدم بعدش دوباره که اومدم اهنگ بزارم منو دنبال کرد منم اهنگ رو دادم بالا رفتم توی اتاق خواب مامان و بابام زیر تخت قایم شدم اومد همه جا رو گشت منو پیدا نکرد

نایت اسکین

حالا یه ربع میگه ابجی کجا رفته؟ مامانم ازش فیلم میگرفت میگفت سینا بشمار 1 ابجی کجاس؟

مامانم :2 ابجی کجا 3 ابجی کجاس؟این روند تا سی اداه پیدا کرد وقتی گفت ابجی دوست دارم دیگه منم دلم نیومد اذیتش کنم اومدمنایت اسکین

بیورن حالا منو با دست میزدبعدش دیگه رفتم واسش اهنگ گوگوجی(گگنام استایل صوتی)رو گذاشتمو و واسش عکس های نی نی رو اورد تا بالا خره دیگه اذیتم نکرد

اقا تا ساعت 12:45 شب هم ناقلا نگاه کردو خوابید فکر کنم از این به بعد یا باید ساعت شیش صبح برم پشت کامپیوتر یا 1 شب!یاهم اینکه وقتی علیرضا میاد خونمون!

اینم وضع ما

اصن یه وضعی! جدیدا هم به توت فرنگی میگه توفانه گانی از کجا نمیدونم


 

 

Flower Bear

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)